معنی نغمه پرداز

لغت نامه دهخدا

نغمه پرداز

نغمه پرداز. [ن َ م َ / م ِ پ َ] (نف مرکب) نغمه زن. نعمه ساز. نغمه سرای. نغمه کش. سراینده. مغنی. مطرب. سرودگوی. ترانه زن. آوازخوان. (ناظم الاطباء): نواسازان چمن املاء و نغمه پردازان گلشن انشاء. (حبیب السیر ص 123).
- نغمه پرداز شدن، آواز خواندن:
مغنی چنان نغمه پرداز شد
که پیراهنش پرده ٔ ساز شد.
ملاطغرا (از آنندراج).
|| موسیقی دان. (یادداشت مؤلف).


نغمه پردازی

نغمه پردازی. [ن َ م َ / م ِ پ َ] (حامص مرکب) فن موسیقی. (یادداشت مؤلف). عمل نغمه پرداز. رجوع به نغمه پرداز شود.


نغمه

نغمه. [ن َ م َ / م ِ] (از ع، اِ) نغمه. آواز. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج). نوا. (ناظم الاطباء). آوا. نغمه. رجوع به نغمه شود:
شده نغمه ٔ چنگ بر سوک مرگ
که خواهد فروریختن تار و برگ.
فردوسی.
این سماع خوش و این ناله ٔ زیر و بم را
نغمه از گوش دل و گوش هویدا نشود.
منوچهری.
وین نیز عجب تر که خورد باده ٔ بی چنگ
بی نغمه ٔ چنگش به می ناب شتاب است.
منوچهری.
به گوشم قوت مسموع و سامع
به ساز و نغمه ٔ بربط شنیدن.
ناصرخسرو.
بدل نغمه ٔ عنقاست کنون
نغمه ٔ جغد بر ایوان اسد.
خاقانی.
در ساز ناز بود ترا نغمه های خوش
این دم قیامت است که خوشتر فزوده ای.
خاقانی.
یافته در نغمه ٔ داود ساز
قصه ٔ محمود و حدیث ایاز.
نظامی.
- از نغمه افتادن ساز، خارج از آهنگ شدن. (از بهار عجم):
بی همنفس صدا نشود از کسی بلند
افتد ز نغمه ساز چو یکتار می شود.
شفیع اثر (از بهار عجم).
- خوش نغمه، خوشاوا. خوش آواز:
آوازچنگ و مطرب خوش نغمه گو مباش
ما را حدیث دلبر خوشخوی خوشتر است.
سعدی.
- نغمه پیما:
که تارنی اش کآن به بالا بود
از آنها بت نغمه پیما بود.
ملاطغرا (در وصف ارغنون، ازآنندراج).
- نغمه سار:
گل قدر از آن یافت ابر بهار
که عالم شد از رعد او نغمه سار.
ملاطغرا (در تعریف نی انبان، از آنندراج).
- نغمه فرد:
کسی غیر آن دلبر نغمه فرد
زبان در دهان مغنی نکرد.
عرفی (در وصف نی انبان، از آنندراج).
- نغمه های نیمرنگ، نغمه های ناتمام. (غیاث اللغات) (آنندراج).
|| آواز خوش. (آنندراج) (از بهار عجم) (ناظم الاطباء):
گر ندانی ز زاغور بلبل
بنگرش گاه نغمه وغلغل.
منوچهری.
نظم او را تو مپندارچو نظم دگران
کی بود نغمه ٔ داود چو آواز درای.
شرف شفروه.
درین بهار ز جوش نشاط دل دانش
شراب نغمه چو بلبل ز ساغر گل نوش.
دانش (از آنندراج).
بیا که هر سر مو را نوا طراز کنیم
نقابهای عروسان نغمه باز کنیم.
طالب (از آنندراج).
دل طالب اگر خون ترنم در گلو دارد
کدامین عندلیب این نغمه های تازه میریزد.
طالب (از آنندراج).
من و دل در شکن زلف تو چون ناله کنیم
نغمه در حنجره ٔ قمری و بلبل شکنیم.
باقر کاشی (از آنندراج).
|| سرود. (زمخشری). ترانه. سرود. لحن. (ناظم الاطباء). || راه. (یادداشت مؤلف). آهنگ. آهنگ موسیقی. (ناظم الاطباء). || دستان. چهچه. || گفتار خوب. || جرس کلمه. || نیکوئی آواز. (یادداشت مؤلف). || در اصطلاح موسیقی، آوازی بود واقع در زمانی محسوس القدر که در تمام آن زمان قسطی از حدت و ثقل داشته باشد. (یادداشت مؤلف از خلاصه الافکارفی معرفه الادوار شهاب صیرفی).


نغمه خوان

نغمه خوان. [ن َ م َ / م ِ خوا / خا] (نف مرکب) نغمه سرا. نغمه پرداز. آوازخوان.


نغمه زن

نغمه زن. [ن َ م َ / م ِ زَ] (نف مرکب) نغمه پرداز. (ناظم الاطباء). خنیاگر. رجوع به نغمه پرداز شود:
نغمه زنش زهره ٔ پرده شناس
نغمه زنی کرده به چندین سپاس.
امیرخسرو (از آنندراج).


نغمه گر

نغمه گر. [ن َ م َ / م ِ گ َ] (ص مرکب) نغمه سرا. نغمه پرداز. نغمه طراز. سراینده:
بلبل نغمه گر از باغ طرب شد به سفر
گوش بر نوحه ٔ زاغان به حضر بگشائید.
خاقانی.

فرهنگ فارسی هوشیار

نغمه پرداز

سرود گوی (صفت) آنکه نغمه سازد و سراید مغنی سرود گوی: نغمه پردازان بزم دلگشایی و معرکه آرایان مضمار سخن سرایی. . .


نغمه زن

(صفت) نغمه پرداز.


نغمه کش

(صفت) نغمه پرداز.


نغمه ساز

ترانه ساز (صفت) نغمه پرداز.


نغمه طراز

ترانه تراز (صفت) نغمه پرداز:. . . در علم موسیقی ماهر در قول و عمل نوا ساز و تصنیفاتش نغمه طراز.

فرهنگ عمید

نغمه پرداز

آهنگ‌ساز،
سرودگو، آواز‌خوان،

حل جدول

نغمه پرداز

ترانه سرا

فارسی به عربی

نغمه پرداز

موسیقار

فرهنگ معین

نغمه

(نَ مِ) [ع. نغمه] (اِ.) آواز خوش، سرود.

معادل ابجد

نغمه پرداز

1309

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری